پیامبر اکرم(ص) پس آنکه به گفته قرآن "دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی فاوحی الی عبده ما اوحی "گشت به مقام استادی جبرئیل نائل گردید و ملِک وحی شاگرد او شد. خداوند این را مقام خلافت انسان کامل بر جمیع خلایق میخواند؛ "انی جاعل فی الارض خلیفه". اما این سیر نبی اکرم(ص) یک تفاوت عمده با بقیه صیرورت های انبیا دارد و آن فتح الفتوح ایشان و باز گشایی ابواب ولایت و خلافت برای جمیع آحاد بشر است.
ایشان به فتح مطلق رسید که طبق بیان قرآن؛ "اذا جا نصرالله و الفتح"، خلافت شامل جمیع افراد انسان گشت و "رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا". او با رسیدن به مقام استخلاف باعث شد که نوع انسان خلیفه الله گردد و راه برای خلیفه اللهی آحاد بشریت باز شود و این خلافت و ولایت صفت نوع انسان گشت و یا به تعبیر بهتر پس از آنکه جامعه یک مرکب حقیقی و مورد خطاب قانونی و و وحیانی واقع شد، جامعه بشری به استخلاف خواهند رسید. اینجاست که مرحوم امام خمینی(ره) میگوید؛ ولایت با جمهور مردم است.
از طرفی باید دانست که در اندیشه قرآنی بقا مخصوص ذات الله و امتداد آن یعنی وجه الله می باشد؛ "کل شی هالک الا وجهه" و از طرفی در روایات خوانده میشود؛ "الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم". که باید بررسی شود که رابطه این دو کلام و رابطه بین بقا و ظلم در چیست. این دو سخن یکی بقا را در حقیقت عالم به توحید و دیگری بقا را در جامعه و مخصوصا حکومت آن جامعه به عدم ظلم یعنی عدالت میداند.
ابتدائا باید دانست که اگر امتداد توحید در جامعه موحد بودن به معنای دین پذیری بود، هیچگاه کفر به معنای عدم دین پذیری حاوی صفت جلاله بقا نمی شد.
پس امتداد توحید در جامعه انسانی عدم پذیرش ظلم می باشد، چه انسان های آن جامعه موحد ظاهری به توحید اسلام، یهودیت، نصارا و ... باشند و چه نباشند. فلذا می توان گفت؛ بقای هر جامعه ای به عدالت پذیری آن جامعه است، پس امتداد توحید در جامعه عدالت اجتماعی است.
حال برای جمع بندی بین این دو مفهوم عدالت و ولایت باید اینچنین گفت؛ اساسا ولایت که صفت حقیقی جمیع انسان هاست در قوس صعود و یا قوس رشد و نموِ جوامع بشری، در گرو تحقق عدالت اجتماعی است و حقیقتا جامعه ای در حرکت الی الله خود به خلیفه اللهی و ولایت تامه میرسد، که عدالت اجتماعی را به تمام ابعاد خود تسری دهد.
|