بسیاری از عرفای اسلامی در کتب عرفان نظری خویش، درباره توحید حقیقی اظهار داشته اند که آن مقام توحیدی «ذات لا اسم و لا رسم له» است، لذا همانطور که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک». حافظ نیز با ذوقی فراوان گفته است: «عنقا شکار کس نشود دام باز گیر»!
مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم امام خمینی، پس از اعتقاد به ضرورت ازلی دانستن توحید ذات، بقیه مراتب عالم را انسان میدانند و معتقدند از او نه معرفتی حاصل آید و نه عبادتی! اما آنچه معبود و معروف میتواند باشد، اسمای الهی است و اعظم اسمای الهی انسان کامل است که هم می تواند معروف باشد و هم معبود! پس اگر به نیکی نگاه شود، واضح خواهد شد؛ ایمان به توحید انسان کامل، تنها توحید دست یافتنی است.
حال باید دانست این توحید، امتدادی حقیقی و کششی واقعی در عوالم وجودی دارد. در عالم ماده و متریال که انسان ها در کثرت بسر میبرند و از منظر قوس نزول، نبوت علاوه بر نیل به رسالت، به مقام اصطفا نیز رسیده اند؛ یعنی برگزیده میشوند و بالاترین این برگزیده ها نیز رسول ختمی (ص) که اسماََ و رسماََ ایشان را مصطفی میخوانند. زیرا ایشان فتحی در نبوت خویش دارد، که هیچ نبی مرسلی آن را نداشته است.
«اذا جاء نصرالله والفتح، و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا». قرآن می فرماید وقتی نصرِ الهی برسد و فتح مطلق تحقق یابد، انسان ها فوج فوج به حقیقت دین الهی می رسند. فوج نماد کثرت است، بدان معنا که امیرالمومنین (ع) فرمودند: «الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل!» خاتم برای انبیاء مرسلین است و فاتحِ دری است که تمامی آحاد بشر واردش شوند و آن باب وصایت و ولایت جمعی بشر است.
تفاوت اصلی نبوت نبی اکرم اسلام و اصطفای او در این است که ایشان ولایت را از فرد به جامعه سرایت میدهد و در قوس صعود یا نمو و رشد، انسان را به خلیفة اللهی می رساند. این خلیفة اللهی بشر در عالم ماده را به حکومت و خلافت تعبیر می کنند. اما این حکومت اشتراک لفظی با بقیه معانی حکومت دارد، چرا که در بقیه حکومت ها، حاکمیت فرد بر جامعه را پیش روست اما در این حکومت چون اصل بر خلافت آحاد انسان است، حاکمیت مردم بر مردم خوانده میشود. از این روی مرحوم امام ولایت را با جمهور مردم میداند.
می توان با بررسی دوباره فهمید که اوج خلاقیت بشر در عالم ماده و در کثرت انسانی، رسیدن به عدالت اجتماعی است که امتداد توحید حقیقی و سرمدی است و این استعلا، استخلاف جمعی انسان خوانده می شود. اگر معاد، قوس الیه راجعون دانسته شود، در این جامعه حقیقت مادی معاد رخ داده است. همانطور که در قرآن آمده است: «لیقوم الناس بالقسط». از این رو جامعه ای موحد حقیقی است که توحید را به متن جامعه بکشاند و این کشش راهی جز برقرار حکومت انسانی به معنایی که گذشت، ندارد.
|