این روزها می بینم برخی دوستان درگیر بحث در مورد ترامپ و گلوبالیستها و امثالهم هستند. از این رو به نظرم رسید خودم هم چند خطی در این مورد بنویسم.
شاید سرمایه داری یک کلیت به هم پیوسته باشد، اما همیشه کم و بیش، رقابت یا دشمنی بین دو بخش تولیدی و بانکی آن وجود داشته است که نمونه های خرد آن را شاید در اطراف خودمان هم دیده ایم. یک صنعتگر، پس از سالها ابتکار و عرق ریختن و صبوری شاید به ثروت قابل توجهی برسد اما می بیند یک جوانک در عرض یکسال بدون اینکه مشخص شود چه کار کرده است بیشتر از دهها سال زحمت او را به جیب زده است.
خیلی وقتها اگر بتوان سر از کار این جوان درآورد مشخص می شود که او این ثروت را با پولشویی به جیب زده است. ثروتی که در نگاهی کلان تر، بخش عمده درآمد بانکهای بزرگ جهان هم از آن است: پولشویی درآمدهای حاصل از تجارت اعضای بدن انسان، مواد مخدر و امثالهم. ممکن است بانکها پشتوانه تولید هم باشند و در آن سرمایه گذاری کنند اما از این درآمد نامشروع گزاف نیز نمی توانند چشم پوشی کنند.
روشن است که به دلیل ماهیت ربوی و پولشویانه بانکها، اگر هم برای سرمایه داری ماهیتی شیطانی قائل باشیم، این بخش بانکی آن است که عقد اخوت بسیار محکمتری با شیطان بسته است. سابقه بسیاری از روسای جمهور و نخست وزیران فعلی کشورهای اروپایی نیز نشان میدهد که ارتباطات و همکاریهای تنگاتنگی با بخشهای بانکی اقتصاد داشته اند.
اولین قدرتهای استعماری، اسپانیا و پرتغال بودند، بعد هلند جای آنها را گرفت، بعد انگلستان و بعد آمریکا. ردیابی رباخواران جهانی از قرن 15 تاکنون نشان میدهد این جابه جایی قدرت، با جابه جایی سرمایه های همین رباخواران صورت گرفته است که ملاک این جابه جایی نیز طبعا سود بیشتر بوده است.
ترامپ، از ابتدای روی کار آمدن برنامه اش تقویت بخش تولیدی اقتصاد آمریکا و افزایش اشتغال بوده است که به خصوص چین در سالهای اخیر تهدیدی برای آنها بوده است. به عنوان یک نمونه می توانم به مطلبی اشاره کنم که مدتی پیش آن را در جریان یک سرچ اینترنتی خواندم. ایالت کارولینای شمالی در آمریکا تا چند سال پیش مملو از کارخانه ها و کارگاههای تولید محصولات چوبی و مبلمان بوده است اما محصولات چینی تمام این کارگاهها را به تعطیلی کشانده اند و بازار مبلمان آمریکا را قبضه کرده اند.
این نوشته به معنی تطهیر ترامپ نیست. صرفا توجه به این اصل است که زمامداران کارکشته و مدبر نمی توانند به جبهه بندیهای ائتلافی که در برابر کشورشان قرار دارد بی توجه باشند و از توجه به این جبهه بندی برای دفاع از کشورشان استفاده نکنند. بدتر از استفاده نکردن از این جبهه بندی، آن است که بخش شیطانی تر آن ائتلاف را پاکتر و بخش پاکتر آن را شیطانی تر ببینند.
در نگاه خوشبینانه، ایران از این جبهه بندی غافل است و در یک نگاه بدبینانه باید دید که اگر غفلتی از این جبهه بندی وجود ندارد و به آن اشراف وجود دارد، کجای کار ایران می لنگد و ایران چه سیری را طی کرده است که تخاصم دو طرفه او با بخش شیطانی تر، کمتر و با بخش کمتر شیطانی، بیشتر است.
نباید به این واقعیت بی توجه بود که حداقل دو گونه گلوبالیسم وجود دارد نه یک نوع گلوبالیسم و نباید آنها را با هم خلط کرد. وقتی می گوییم گلوبالیسم باید برای مخاطبمان روشن کنیم منظورمان کدام نوع گلوبالیسم است تا او منظور ما را اشتباه نفهمد.
به هر دو نوع گلوبالیسم می توان گفت گلوبالیسم چون هر دو، گستره کل جهان را در نظر دارند:
گلوبالیسم کشور محور یا ملی گرا: این نوع از گلوبالیسم ابرقدرتی و آقایی یک کشور بر کل جهان را در نظر دارد.
گلوبالیسم سرمایه محور یا بانکی: این نوع گلوبالیسم اصراری بر آقایی همیشگی یک کشور ندارد. همه جای جهان وطن اوست. به این معنی که مهمترین اصل برای او سود بیشتر است نه اینکه کدام کشور آقا باشد. با آقایی هر کشور که بیشتر سود کند، سرمایه اش در سبد آن کشور قرار می گیرد.
به دلیل ماهیت سیال پول، به نظر می آید که بانکها به این حوزه از اقتصاد تعلق دارند. از سوی دیگر به نظر می آید کسی که برنامه اول او بالابردن آمار اشتغال و تولید ملی است اگر هم گلوبالیست باشد، گلوبالیست از نوع اول است. سرمایه و بانک نمی توانند و نمیخواهند به مرزهای یک کشور محدود بمانند اما تولید ملی و اشتغال، امری در درجه اول مربوط به داخل مرزهای یک کشورند.
|